92/1/5
11:39 ع
شهید رجایی از دست فروشی به ریاست جمهوری رسید و اکنون با این همه سازمان و نهاد که برای شناسایی و معرفی نخبگان وجود دارد همچنان عرصه ی مدیریت کشور از وجود نخبگان به خصوص از قشر جوان فقیرست. اگر به علم و ارتقای سطح دانش و پیشرفت جوانان باشد که یقیناً جوانان در سال های پس از انقلاب به مراتب بیش از سال های قبل از آن دانشمندترند و اگر به انقلابی گری باشد که بازهم یقیناً جوانان انقلابی که در انقلاب تربیت شده اند به لحاظ کیفی و کمی کم از جوانان قبل از انقلاب و ابتدای آن ندارد؛ پس سوال اساسی این است که چرا، پس چرا جوانان ما به عرصه های مدریتی نمی رسند؟! یا آنگاه می رسند که دیگر مصداق جوانی برای هیچکدامشان صدق نمی کند و یا نمی رسند مگر این که نسبت نزدیکی با برخی شخصیتهای ذی نفوذ داشته باشند؟!
پاسخ این مقایسه را در ابعادی که به ذهنم می رسد بیان می کنم:
1- با به وقوع پیوستن انقلاب بسیاری از کسانی که با تفکرات و سوابق طاغوتی در عرصه های مدیریتی کشور حضور داشتند یا فرار کردند و یا از صحنه طرد شدند و با گذشت اندک زمانی از پیروزی انقلاب، بسیاری از کسانی که روحیه انقلابی گری شان چندان در چارچوب انقلاب اسلامی شفاف نبود نیز کم کم به ورطه ی فراموشی کشیده شدند و اینچنین خواسته یا ناخواسته کشور ناچار به اعتماد به جوانان انقلابی شد، شرایطی که پس از انقلاب دیگر تکرار نگردید.
2- عرصه ی جنگ تحمیلی، عرصه ای بود که جوانان با اخلاص و شجاعتی که داشتند در آن حضور موفقی یافتند و خودبه خود، مدیران زیادی از این عرصه تربیت و به کشور معرفی گردیدند. عرصه ی جنگ عرصه ای بود که اگر چه موجب شهادت بسیاری از جوانان رشید و انقلابی ایران گردید، ولی زیر سایه ی این شهدا، افراد شایسته ی زیادی وارد عرصه ی مدیریت کشور شدند که هم اینک نیز بیشتر مدیران انقلابی و لایق کشور از همان بازمانده های جبهه و جهادند.
3- مدیران در یک سازمان دولتی که به لحاظ ارزش افزوده و بهره وری چندان مورد بررسی دقیق و صحیح قرار نمی گیرد، همواره در حفظ حریم حلقه ی خود کوشا هستند و با تصویب قوانین، آیین نامه ها و مقررات، جایگاه خود و دوستان خود را تثبیت می نمایند. نگاهی به مقررات انتخاب مدیران و مسئولان در سازمان های دولتی یا تصویب قوانین محدود کننده برای حضور در کسوت نمایندگی مجلس شورای اسلامی به خوبی نشان دهنده ی این مهم است که غالب مدیران و مسئولان حاکم بر عرصه ی مدیریت کشور با هرآنچه که در دست دارند از ورود افرادی که موقعیت ایشان را به خطر می اندازد جلوگیری می کنند و در صورت ورود ناخواسته ی این افراد به سازمان های دولتی، عملاً جلوی پیشرفت ایشان را سد می نمایند.
4-در اوایل انقلاب، حزبی در کار نبود و احزاب و گروه های سیاسی به تعددی که الان حضور دارند وجود نداشتند ولی اکنون هر گروهی که به عرصه ی مدیریت می رسد، موجبات رشد کسانی را که در خطوط متفاوت سیاسی هستند را فراهم نمی آورند، نمونه اش را در بحث مشاوران جوان در سازمان های مختلف که محل خوبی برای رشد و معرفی نخبگان بود را شاهدیم، دوستان و هواداران سیاسی که جایگاه تعریف شده برای نخبگان را به مرور غصب کرده اند.
5-تعریف اشتباه جایگاه مشاور و مجری باعث شده است که به مرور زمان، جایگاه مجری که باید توسط افراد قوی و جوان اشغال شود با جایگاه مشاور که بایستی توسط افراد پیر و باتجربه اشغال شود جابجا گردد. عجیب است که مجریان ما پیرند و مشاوران ما جوان!! نگاهی که باید هرچه زودتر به نحو متعادلی اصلاح شود، قرار نیست که جوان بی تجربه را فوراً به عرصه های بالای مدریتی برسانیم اما قرارهم نیست که مدیریت به ترتیب سن در ادارات تقسیم شود.
6-یکی از عواملی که موجب شده است تا حلقه ی بسته ی مدیران همچنان بسته بماند بی اعتمادی به جوانان و به موازات آن احتیاط بیش از اندازه و مقاومت در برابر تفکرات مدیریتی مبتکرانه و متحورانه است. فرهنگی که متأسفانه از خانواده شروع می شود و به جامعه و عرصه های سیاسی کشانده می شود و این مشکل فرهنگی حل نمی شود مگر با یک برنامه ی فرهنگی در جهت شخصیت و عزت نفس دادن و اعتماد کردن به جوانان.
7- از دیگر مشکلات جدی در عرصه ی مدیریت که موجب شده است جوانان نتوانند وارد عرصه ی مدیریت کشور شوند، نبود خروجی از مدیران کشور است. گویی مدیران اصلاً چیزی به اسم بازنشستگی برایشان تعریف نشده است و یا این که در صورت انجام خبط و خطایی بازهم دل مسئولان رده بالاتر از ایشان کنده نمی شود و در صورتی که پرونده ی تخلفات این مدیران قطور شود، در سخت ترین تنبیه، جایگاه مدیریتی ایشان را عوض می کنند. متأسفانه بر اساس اطلاعات دقیق می دانم که با تخلفات مدیران به صورت قاطع برخورد نشده و حتی داشتن پرونده های خلاف، ایشان را از ارتقا نیز باز نمی دارد، پس چگونه می توان در جایی که خروجی وجود ندارد، منتظر ورودی جدید ماند؟!
8-از مشکلاتی که باعث شده است حلقه ی بسته ی مدیران بسته بماند، نظامات اشتباه و غیر علمی ارزیابی ایشان است. بیشتر سازمانهای کشور توسط خود مدیران و عوامل ایشان مورد نظارت، ارزیابی و گزارش دهی قرار می گیرند. در این نظامهای ارزیابی، چه توقع جز این که مدیران همواره نمرات خوب بگیرند و مدام تقدیر شوند و ارتقا یابند؟! نظاماتی که به جای این که به رضایت مندی مردم و ارزش افزوده و بهره ور بودن مبتنی باشد بر پایه ی مستندسازی و آمارسازی صرف پایه گذاری گردیده است.
برچسب های مرتبط: کارمند مدیریت بهره وری
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.